نیکانیکا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

نیکا ، دختر شیرینه ما

6 ماهگی

دخترم بزرگتر شده و داره از اون حالتهای نوزادی در میاد. دیگه کامل غلت میزنه و یک سری حروف رو میگه و با تمرین و ممارست خاله سحر و مامان جون تونست بگه " جیز". با کمک چند لحظه میشینه . از همه مهمتر یه مروارید کوچولو هم تو دهان مبارکشون در اومده . ÷ مامان و نی نی عسلی نی نیه کنجکاو نینیه چادر به سر     ...
25 بهمن 1390

5 ماهگی

نیکا عسل ٥ ماهه شد و شیرینتر . هر بار پیش دکتر نیکجو رفتیم کاملا راضی بود از شرایطت و غذای کمکی شما از این ماه شروع شد و خانومتر شدی و خوشگلتر شدی . من و بابایی هر روز بیشتر و بیشتر عاشقت میشیم عکسها مربوط به اواخر ماه ٤ و اوایل ماه ٥   ...
18 بهمن 1390

انچه در 4 ماهگی گذشت

عسلم : تو ٤ ماهگی شما اعتصاب خواب فرمودین و مامانی دیگه داشت افسرده میشد بدجور . و مجددا ما مقیم خونه مامان جون اینها شدیم و خدا رو شکر خوابت هم درست شد این هم یکی از اون شبها   ...
18 بهمن 1390

عکسهای 4 ماهگی

فعلا عکسهایه عسلی رو میزارم توضیحات باشه سر فرصت این هم یک عکس تو بغل بابایی اخه یک مدت عادت داشتی فقط تو بغل بابایی اینجوری میخوابیدی   ...
15 بهمن 1390

عکسهای ماه 3

ماه سوم بزرگتر و خانوم تر شدی و من هم اروم اروم عادت میکردم به نی نی داری و بابایی هم خیلی کمکم میکرد این هم اولین عکس نیکا عسلی با دختر خاله نگارش که از نی نی عسلی های قدیمه   ...
14 بهمن 1390

۶ ماه اول

تو ٦ ماه اول تو داشتی خودت رو به این دنیا عادت میدادی . مخصوصا که شما هم یک ماه زود به دنیا اومدی بدجور عجله داشتی .به خاطر همین زود اومدنت من خیلی اظطراب کشیدم عزیرم ولی خدا رو شکر هیچ مشکلی نبود و شما صحیح و سالم از بیمارستان صارم مرخص شدی. حدود ١ ماه پیش مامان جون اینها بودیم تا من از اون حال و روز بعد از زایمان در بیام و از مامان جون و خاله سحر یاد بگیرم که چجوری از شما نگهداری کنم . از همون اول فقط شیر مادر خوردی و لب به شیر خشک نزدی من خیلی سعی کردم به شیر خشک عادنت بدم ولی نشد و الان خوشحالم که نشد . لب به شیشه و پستونک هم نزدی قربونت برم که حرف حرفه خودت بود. از اول نی نییه ساکتی بودی غیر ازوقتهایی که گاهی دلدرد داشتی اصلا...
14 بهمن 1390

یادداشتهای برای دخترم

از امروز تمام سعی خودم رو میکنم تا برای نیکا عسلی بنویسم . این چند ماه فرصتی نشد که بخوام مطلبی بنویسم . ولی تو دلم مونده بود که حتما این کار رو انجام بدم . این چند ماه گذشت .ولی پیش خودمون بمونه سخت بود . کلا نی نی بزرگ کردن سخته ولی شیرینیش به سختیش می ارزه . مخصوصا داشتن دختر دوست داشتنی مثل تو که دیگه خیلی شیرینه . ...
13 بهمن 1390